سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تعداد بازدید کنندگان
10184

بازدید امروز
17

بهار 1385 - علی جون

هر که بر ملک دست یافت تنها خود را دید و از دیگران رو بتافت . [نهج البلاغه]

خانه| مدیریت| شناسنامه | ایمیل


 RSS 


موضوعات

اوقات شرعی


جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!


لوگوی من

بهار 1385 - علی جون

لینک دوستان


لوگوی دوستان


آرشیو

تابستان 1387
تابستان 1385
بهار 1385
زمستان 1384


آوای آشنا


صدای خودم


حضور و غیاب

یــــاهـو


اشتراک

 


طراح قالب


از خورشید درخشان ،
خورشید مردم قهرمان و از کار افتاده که
خاک با شهوت پایان ناپذیری به درونش ریخته است ،
اکنون گرم گرم ،
اکنون خاموش ناپذیر ،
اکنون پر از میوه های رسیده ،
باغچه های بهاری خود را بر دنیا می گستراند ،
و لبان معشوقه های زیبا روی ، ما را به عشق و مبارزه فرا می خواند ،
نه بخاطر رسیدن کارد به استخوان ،
نه بخاطر شلیک تیری از کمان ،
بلکه به خاطر پایان سلطنت بزرگان ،
پایان ظلم ،
به آرزوی روزهای روشن ،
به امید جهانی نو ،
و صورتهایی که حیثیت جسورانه ای دارند ،
و جهانی که همه را با ایمانشان به مبازه میطلبد ،
جهانی که در برابر امپریالیسم ایستاده است ،
و جوانان مبارزی که با خنده به سوی مرگ میشتابند .
خروشان باد پرچم عظمشان ،
خروشان باد ، خروشان باد .
روشن باد دل خسته مادرم که با کینه ،
به مبازه برخاسته است ،
دهان پر دردی که دندانهایش فرو ریخته است ،
وچشمانی که آماده گریستن است ،
و صبر بینهایتش که کوه ها را ذوب میکند   ،
و  رحمتش ،
               یعنی انسانیت به تمام معنا .
شسته شود ، پاک گردد در میان نهرهای زلال
و پایان پذیرد معاش سخت و طاقت فرسا ،
پایان پذیرد نان گرم و پیاز .
عهد کردیم ،
وفا کردیم ،
سر دادیم . 
دوستان ، آنکه مرده ، مرده است ،
و ای دشمنان ،
                     آنکه زنده است ادامه خواهد داد
.



¤ نوشته شده توسط علی جون در ساعت 10:12 عصردوشنبه 85 فروردین 28

 

و امشب سخت دلتنگم

برای تو

برای عشق

برای آن غم نا اشنا در عمق چشمانت

 

و امشب سخت دلتنگم

برای بغض شب هایی

که یادت خواب را با دست نرمش می ربود از پشت چشمانم

 

دلم تنگ است

صدای باد می آید

چه دلگیر است قلب آسمان امشب

کجا رفتی تو ای خورشید شب هایم؟

 

مگو با من

مگو از عشق

تو مفهوم طهارت را نمی فهمی

نمی فهمی که اشک از من بلوری ساخت

نمی دانی که اندوهم مرا مانند کوهی ساخت

 

به یادم آمد آن روزی که گفتی سنگ سخت از عشق همچون موم خواهد شد

چه کردی با من و عشقم

که قلبم مثل سنگی سرد شد

مسکوت شد

بی رنگ شد

فرسود!

 

تو و عشقم سفر کردید

هر دو با هم اما سخت دور از هم

و تو هم عشق را , هم من

چه بی پروا رها کردی

 

و امشب سخت دلتنگم

برای آن خزان هایی که با تو بوی عشق و زندگی می داد

و تو رفتی

ودیدم مرغ عشقی را که جان می داد

 

و من همزاد بودم با خزان

اما تو با عشقت به من اموختی رسم شکفتن را

و تو گفتی خزان انقدر ها هم بی محبت نیست

 

و من عاشق شدم با تو

و من نوشیدم از جام نگاهت ان شراب ناب غرق نور و شبنم را

 

و تو رفتی

بدون من سفر کردی

مرا در این دیار غم رها کردی

چه آسان از کنار من گذر کردی

 و تو رفتی

و باز از نو خزان آمد سراغ فصل های من

 

تو دانستی دلم تنگ است

اما باز هم رفتی

و من گم کردم آن قدیس عاشق را که می گفتی؟

 

و تو رفتی

و اما باز چشمانم به یادت اشکباران است

 

و من امشب, بسان عادت دیرین شب هایم  دلم تنگ است!!!

 

 

 

 

 

 



¤ نوشته شده توسط علی جون در ساعت 9:37 عصریکشنبه 85 فروردین 27

 باسلام :

 

 دیستیابی ایران به چرخه کامل سوخت هسته ای مبارکباد.

 امشب را هر گز از یاد نخواهیم برد امشب شب غرور افرینی ایرانیان هست.

   امشب شب افتخار و عزت و غرور هست .

 این عید ملی را به همه شما مردم ازاده و مسلمان ایران تبریک می گوییم .

 

مخلص همگی شما

مدیریت وبلاگ

 



¤ نوشته شده توسط علی جون در ساعت 9:27 عصرسه شنبه 85 فروردین 22

        به نام کسی که می پرستی

         تو رو دوست دارم هرجا که هستی

        نباشم زنده اون روزو ببینم

        شکستی عهدی که با دلم بستی!



¤ نوشته شده توسط علی جون در ساعت 8:15 عصرشنبه 85 فروردین 19

وقتی دل غریب و تنهاست بی کس و دربه دره

دور تو پر میزنه از همه جا بی خبره

اشکم از آب ضلال چشمه ها تازه تره

نازنینم این چه وقت سفره

نازنینم این چه وقت سفره

 

به حرمت عاشقی یا

لحظه ی دلبستگی یا

بزار بازم فدات بشم الهی من فدات بشم

 

 

 

     می نوش

می نوش که عمر جاودانی اینست                                     

خود حاصلت از دور جوانی این است                                         

هنگام گل و باده ی یاران سر مست                                                   

خوش  باش دمی که زندگانی این است                              

این قافیه عمر عجب میگزرد                      

دریاب دمی که با طرب میگزرد  

ساقی غم فرد ای حریفان چه خوری                                      

پیش آر پیان را که شب میگزرد



¤ نوشته شده توسط علی جون در ساعت 8:18 عصرسه شنبه 85 فروردین 15

http://i2.tinypic.com/sm9dzs.jpg
 
مرا تهدید کردی بر نگردی
همیشه در پی جنگ و نبردی
تمام شعرهایم را شکستی
بیا ینگر ببین با من چه کردی
*    *     *
بیا بنگر ببین قلبم فسردی
بگو من را چرا با خود نبردی
به تو اخطار دادم اولین بار
ولی روی مرا با عشق بردی
*     *     *
مگر آنروز اشکم را ندیدی
صدای گریه هایم را شنیدی
به پایت سخت افتادم ولیکن
فقط خندیدی و از من رمیدی
*       *       *
نفهمیدی در این دوری چه دیدم
چقدر از زندگی سختی کشیدم
نفهمیدی که طعم طعنه و کین
برای عشقت از مردم چشیدم
*       *      *
شنیدم گشته ای تنهای غربت
شدی افسرده در دنیای حیرت
شنیدم سخت داری روزگاری
بدون من درون قلب وحشت
*       *      *
شنیدم سخت دلتنگی برایم
هم اینک نامه ای دادی بیایم
برایت من فرستادم پیامی
که دیگر تا ابد پیشت نیایم
*      *       *
به این پیغام من با دل بکن گوش
که عشقت گشته در قلبم فراموش
اگر هم بود روزی شعله ای عشق
تو کردی با دو دست خویش خاموش
 
 
 

 

روزی به شهری سفر خواهم کرد که دلم هرگز نگیرد ... خسته از این رنگهای سفید وسیاه ... از این پیچش و التهاب واژه ها و مبهوت از این سکون لحظه ها دایره وار به گرد خویش چرخیده ام و پیوسته از خود می پرسم آیا دنیا همینقدر کوچک است ؟ همانند مورچه ای که درون یک قطره آب زندانی شده است ... شاید روزی بشود از این قطره آب خود را رها کنم و به شهری بزرگتر که دریاچه اش یک قطره آب نباشد سفرکنم... به شهری کوچ خواهم کرد که دریای ذهن من اسیر قطره خرده فکری سراب گونه نشود ... من از آدمیان خسته و به آدمیان مشتاقم ... من ذهن خویش را تکانده ام از همه مشاقیها و از همه اسارتها و نفرتها و خستگیها .. اکنون که با سربلندی به این احساس نائل آمدم می خواهم راه خویش گیرم و به شهری سفر کنم که خدا آنجا فانوسی برایم روشن گذاشته است ...

http://hostedpictures.com/images/malek/sevgililergunu4.jpg

نماد سال 1385: سگ به حکومت خروس پایان می دهد

اهالی مشرق زمین از چین تا مصر بر مبنای یک باور بسیار قدیمی معتقدند که بر هر سال یک نماد حیوانی حکومت می کند و خصوصیات آن حیوان بر آن سال حاکم است.

سال گذشته، (1384) سال خروس بود، یعنی سال نظامی ها و دیکتاتورها و خروس تا توانست ترکتازی کرد.

به هرروی جناب خروس که به آنفلونزای مرغی هم مبتلا شده بود، برای یازده سال ما را ترک کرد و جای خود را به سگ سپرد.

سگ برای عدالت خواهی می آیدhttp://www.bbc.co.uk/worldservice/images/2006/03/20060317172654dog2.jpg

طالع بینان چینی معتقدند سال سگ، سال اضطراب و بدبینی و نگرانی است. و مردم با نیت خوب و از سر بخشندگی دایم در حال مراقبت از خود و جهان خواهند بود.

سال سگ، سال فعالیت های سیاسی است و بر خلاف سال پیش که کوچکترین اعتراض ها هم میسر نبود، امسال همه چیز در جهت آزادی های بیشتر و پرش های مخالف حرکت خواهد کرد.

امسال سال توطئه های بزرگ بی غرضانه و عملیات وسیع است. سال سیاستمداران به حد افراط یک دنده، اغلب بدگمان، با زبانی تند و تیز و ترشرو است.

سال منتقدان، بدبین ها، شجاعان حامی مظلومان و وظیفه شناسان و رازداران است. و البته سال بی اعتمادی، سال شنیدن سخنان مبتذل، هشیاری و مهم تر از همه گوش فرادادن به سخنان یکدیگر است.

شرقی ها از نظر عدالت خواهی، سگ را در کنار ببر قرار می دهند. به همین دلیل سال سگ را سال مبارزه برعلیه حق کشی و سال قهرمانان عدالت خواه و اهل اخلاق و فلسفه و نقد می دانند.

امسال سال درخشیدن سخنوران، صاحبان نظرات انسانی و اصیل است. امسال به رغم تمام ترس ها و بدبینی ها و اضطراب ها، سال اتحاد شریف ترین جنبه های انسان و طبیعت است، سال وفاداری، صداقت و درستکاری است.

اما سال سگ، سال فعالیت های شدید و پنهانی ماموران مخفی، قدرت های پشت پرده، و سیاستمداران در امور خارجی نیز هست.

چینی ها معتقدند در این سال بچه هایی که در روز متولد می شوند، نسبت به بچه های متولد شب زندگی آرام تری خواهند داشت.

سال سگ بر ای صاحبان علامت های موش ( متولدین سال های 1315، 1327،؛ 1339، 1351، 1363 و 1375 )، ببر ( متولدین سال های 1317، 1329، 1341، 1353، 1365 و 1377 )، اسب ( متولدین سال های 1321، 1333، 1345، 1357 و 1369 )، سگ ( متولدین سال های 1325، 1337، 1349، 1361 و 1373 ) و خوک ( متولدین سال های 1326، 1338، 1350، 1362 و 1374 ) سال بسیار خوبی است.

افراد سرشناس متولد سال سگ

همانطور که از سگ بر می آید، بیشتر قهرمانان عدالت خواه، بدبین، خرده نگر، ترشرو و اهل قضاوت تاریخ زیر نفوذ این علامت متولد شده اند: سقراط، مولیر، مالتوس، برتولد برشت، لئون بلوم، مارسل پروست، یوری گاگارین، گی دو مو پاسان، لوئی شانزدهم و در نهایت تعجب راسپوتین!

به هر روی باور مشرق زمینیان در باره نفوذ علامت های دوازده گانه بر سال ها و شخصیت انسان ها هرچه باشد، ما می توانیم از صمیم قلب برای تمام مردم جهان سالی سرشار از آرامش و صلح و آزادی آرزو کنیم

 


¤ نوشته شده توسط علی جون در ساعت 10:28 عصرشنبه 85 فروردین 12

 

در شبان غم تنهایی خویش

عابر چشم سخنگوی توام

من در این تاریکی

من در این تیره شب جانفرسا

زائر ظلمت گیسوی توام

 

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم.
تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
.
پس ازِ یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی وحسرت رها کردم
همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
نمی دانم چرا رفتی؟
نمی دانم چرا ، شاید خطا کردم
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی
نمی دانم کجا ، تا کی ، برای چه ،
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید

نمی دانم چرا ؟ شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم...!!.

تا کدوم ستاره دنبال تو باشم
 
تا کجا بی خبر از حال تو باشم
 
مگه میشه از تو دل برید و دل کند
 
بگو می خوام تا ابد مال تو باشم
 
از کسی نیس که نشونی تو نگیرم
 
به تو روزی میرسم من که بمیرم
 
هنوزم جای دو دستات خالی مونده
 
تا قیامت توی دستای حقیرم
 
خاک هر جاده نشسته روی دوشم
 
کی میاد روزی که با تو روبرو شم
 
 
من که از اول قصه گفته بودم
 
غیر تو با سایه م نمی جوشم

 

 آتش پرست خواهم شد
تا شعله های آتشی را
که از دو چشمت زبانه میکشد
عبادت کنم...
و کافر می شوم
به هر آنکه
عشق تو را انکار کند

jane man bidaresh nakon

 

عشق یعنی
 
عشق یعنی خاطرات بی غبار
دفتری از شعر و از عطر بهار

عشق یعنی یک تمنا , یک نیاز
زمزمه از عاشقی با سوز و ساز

عشق یعنی چشم خیس مست او
زیر باران دست تو در دست او

عشق یعنی ماتهب از یک نگاه
غرق در گلبوسه تا وقت پگاه

عشق یعنی عطر خجلت ....شور عشق
گرمی دست تو در آغوش عشق

عشق یعنی "بی تو هرگز ...پس بمان "
تا سحر از عاشقی با او بخوان

عشق یعنی هر چه داری نیم کن
از برایش قلب خود تقدیم کن


¤ نوشته شده توسط علی جون در ساعت 11:9 عصرچهارشنبه 85 فروردین 9

منتظر نباش که شبی بشنوی ،
از این دلبستگی های ساده دل بریده ام !
که عزیز بارانی ام را ، در جاده ای جا گذاشتم !
یا در آسمان ،
به ستاره ی دیگری سلام کردم !
توقعی از تو ندارم !
اگر دوست نداری ،
در همان دامنه ی دور دریا بمان !
هر جور راحتی ! باران زده ی من !
همین سوسوی تو
از آن سوی پرده ی دوری
برای روشن کردن اتاق تنهای ام کافی است !
من که این جا کاری نمی کنم !
فقط گهگاه
گمان دوست داشتنت را در دفترم حک می کنم !
همین !
این کار هم که نور نمی خواهد !
می دانم که به حرفهایم می خندی !
حالا هنوز هم وقتی به تو فکر می کنم ،
باران می آید !
صدای باران را
می شنوی ؟

 
گفتی عاشقمی، گفتم دوستت دارم.گفتی اگه یه روز نبینمت میمیرم، گفتم من فقط ناراحت میشم.
گفتی من بجز تو به کسی فکر نمی کنم، گفتم اتفاقا من به خیلی ها فکر می کنم.گفتی تا ابد تو قلب منی،
گفتم فعلا تو قلبم جا داری.گفتی اگه بری با یکی دیگه من خودمو می کشم، گفتم اما اگه تو بری با یکی دیگه،
من فقط دلم میخواد طرف رو خفه کنم.گفتی ... ، گفتم... .حالا فکر کردی فرق ما کجا بود؟فرق ما اینه که: تو
دروغ گفتی، من راستشو.


¤ نوشته شده توسط علی جون در ساعت 12:42 صبحیکشنبه 85 فروردین 6

 

 

جلوی من قدم بر ندار،

شاید نتونم دنبالت بیام.

پشت سرم راه نرو،

شاید نتونم رهرو خوبی باشم.

کنارم راه بیا و دوستم باش

____________**__**_____* __________
___________***_*__*_____* _________
__________****_____**___****** ____
_________*****______**_*______** __
________*****_______**________*_**
________*****_______*_______* _____
________******_____*_______* ______
_________******____*______* _______
__________********_______* ________
__***_________**______** __________
*******__________** _______________
_*******_________* ________________
__******_________*_* ______________
___***___*_______** _______________
___________*_____*__* _____________
_______****_*___* _________________
_____******__*_** _________________
____*******___** __________________
____*****______* __________________
____**_________* __________________
_____*_________* __________________
_____________*_* __________________
______________** __________________
______________* ____________________

اگر می خوای صد سال زندگی کنی

من می خوام یه روز کمتر از صد سال زندگی کنم

چون من هرگز نمی تونم بدون تو زنده باشم

اگر تو خواستی قبل از من بمیری

بهم بگو که می خوای یه دوست رو هم همراه خودت ببری یا نه

من از خـدا یـه گل خواسـتــم،اون بـه مـن یـه بـاغ داد من از خدا یه درخت خواستم،اون به من یه جنگل داد من از خـدا یـه دوسـت خواسـتم،اون به من تو رو داد اگه اینـو برام پـس بفرستی از بـهترین دوستـام هسـتی

 



¤ نوشته شده توسط علی جون در ساعت 10:3 عصرپنج شنبه 85 فروردین 3



¤ نوشته شده توسط علی جون در ساعت 10:43 عصرسه شنبه 85 فروردین 1

<      1   2   3      >

خانه| مدیریت| شناسنامه | ایمیل