سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تعداد بازدید کنندگان
10250

بازدید امروز
48

اتش - علی جون

سلیمان میان پادشاهی و مال و دانش مخیّر شد، پس دانش را برگزید و با این انتخابش ، دانش و مال و پادشاهی به او بخشیده شد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

خانه| مدیریت| شناسنامه | ایمیل


 RSS 


موضوعات

اوقات شرعی


جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!


لوگوی من

اتش - علی جون

لینک دوستان


لوگوی دوستان


آرشیو

تابستان 1387
تابستان 1385
بهار 1385
زمستان 1384


آوای آشنا


صدای خودم


حضور و غیاب

یــــاهـو


اشتراک

 


طراح قالب


 

در شبان غم تنهایی خویش

عابر چشم سخنگوی توام

من در این تاریکی

من در این تیره شب جانفرسا

زائر ظلمت گیسوی توام

 

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم.
تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
.
پس ازِ یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی وحسرت رها کردم
همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
نمی دانم چرا رفتی؟
نمی دانم چرا ، شاید خطا کردم
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی
نمی دانم کجا ، تا کی ، برای چه ،
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید

نمی دانم چرا ؟ شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم...!!.

تا کدوم ستاره دنبال تو باشم
 
تا کجا بی خبر از حال تو باشم
 
مگه میشه از تو دل برید و دل کند
 
بگو می خوام تا ابد مال تو باشم
 
از کسی نیس که نشونی تو نگیرم
 
به تو روزی میرسم من که بمیرم
 
هنوزم جای دو دستات خالی مونده
 
تا قیامت توی دستای حقیرم
 
خاک هر جاده نشسته روی دوشم
 
کی میاد روزی که با تو روبرو شم
 
 
من که از اول قصه گفته بودم
 
غیر تو با سایه م نمی جوشم

 

 آتش پرست خواهم شد
تا شعله های آتشی را
که از دو چشمت زبانه میکشد
عبادت کنم...
و کافر می شوم
به هر آنکه
عشق تو را انکار کند

jane man bidaresh nakon

 

عشق یعنی
 
عشق یعنی خاطرات بی غبار
دفتری از شعر و از عطر بهار

عشق یعنی یک تمنا , یک نیاز
زمزمه از عاشقی با سوز و ساز

عشق یعنی چشم خیس مست او
زیر باران دست تو در دست او

عشق یعنی ماتهب از یک نگاه
غرق در گلبوسه تا وقت پگاه

عشق یعنی عطر خجلت ....شور عشق
گرمی دست تو در آغوش عشق

عشق یعنی "بی تو هرگز ...پس بمان "
تا سحر از عاشقی با او بخوان

عشق یعنی هر چه داری نیم کن
از برایش قلب خود تقدیم کن


¤ نوشته شده توسط علی جون در ساعت 11:9 عصرچهارشنبه 85 فروردین 9

خانه| مدیریت| شناسنامه | ایمیل