از خورشید درخشان ،
خورشید مردم قهرمان و از کار افتاده که
خاک با شهوت پایان ناپذیری به درونش ریخته است ،
اکنون گرم گرم ،
اکنون خاموش ناپذیر ،
اکنون پر از میوه های رسیده ،
باغچه های بهاری خود را بر دنیا می گستراند ،
و لبان معشوقه های زیبا روی ، ما را به عشق و مبارزه فرا می خواند ،
نه بخاطر رسیدن کارد به استخوان ،
نه بخاطر شلیک تیری از کمان ،
بلکه به خاطر پایان سلطنت بزرگان ،
پایان ظلم ،
به آرزوی روزهای روشن ،
به امید جهانی نو ،
و صورتهایی که حیثیت جسورانه ای دارند ،
و جهانی که همه را با ایمانشان به مبازه میطلبد ،
جهانی که در برابر امپریالیسم ایستاده است ،
و جوانان مبارزی که با خنده به سوی مرگ میشتابند .
خروشان باد پرچم عظمشان ،
خروشان باد ، خروشان باد .
روشن باد دل خسته مادرم که با کینه ،
به مبازه برخاسته است ،
دهان پر دردی که دندانهایش فرو ریخته است ،
وچشمانی که آماده گریستن است ،
و صبر بینهایتش که کوه ها را ذوب میکند ،
و رحمتش ،
یعنی انسانیت به تمام معنا .
شسته شود ، پاک گردد در میان نهرهای زلال
و پایان پذیرد معاش سخت و طاقت فرسا ،
پایان پذیرد نان گرم و پیاز .
عهد کردیم ،
وفا کردیم ،
سر دادیم .
دوستان ، آنکه مرده ، مرده است ،
و ای دشمنان ،
آنکه زنده است ادامه خواهد داد .